بسم الله

 

کارگردان بعدی که به سراغ آثارش رفتم جیمز کامرون است. شاید شما هم مثل من او را به اسم و رسم و شکل و شمایلش نشناسید ولی با فیلم تایتانیکش حتما آشنایید. یا با آواتار. و هشتاد درصد با نابودگر‌. پرونده‌ی مارتین اسکورسیزی با یازده فیلم فعلا بسته شد. کامرون کمتر از انگشت‌های دستم فیلم برای دیدن دارد و فکر می‌کنم بتوانم تا قبل از مهاجرتِ پاییزی به تهران و شروع ترم جدید دانشگاه، پرونده‌ی او را هم ببندم. البته پرونده‌ی The Handmaids Tale هم بسته می‌شود ان‌شاء‌الله. از تلنبار کردن بدم می‌آید، و از باز گذاشتن پرونده‌های شروع شده، از آن بیشتر. فکر می‌کنم اگر رییس قوه قضائیه بودم شب موقع خوابیدن وقت بیست و چهارمین غلتم، حوصله‌ام سر برود و زنگ بزنم دستور جدیدی صادر کنم مبنی بر اینکه هر شعبه‌ای در کشور بتواند در مدت یک هفته، همه‌ی پرونده‌هایش را ببندد، یک سفر هیجان‌انگیز به سوراخ‌های ناشناخته‌ی ایران به مدت یک هفته هدیه می‌‌گیرد. البته تضمین نمی‌کنم که اگر قاضی باشم و ساعت دوازده شب بخواهم بخوابم و 6 صبح خوابم ببرد، وقتی بیدار شدم تلفن را برندارم و حکم اعدام هر کسی را که در شعبه‌ام پرونده دارد صادر نکنم! خلاصه، جیمز کامرون پرونده‌ی بعدی من است و دیروز که نابودگر 1 را دیدم فهمیدم، گاهی واقعا بعضی انسان‌ها در آینده‌مان، حالمان را می‌سازند. مثل بچه‌هایمان. و مایی که مسئولیت ساختنِ آینده‌ی شگفت‌انگیز آن‌ها را برعهده می‌گیریم. چقدر مهمیم. و چقدر نادان! فکر می‌کنم باید تلفن را بردارم و بگویم پاداش هر پدر و مادری که قدر و ارزش تربیت بچه‌اش را بداند، کشف همه‌ی سوراخ‌های زمینی و آسمانیِ جهان است.