۴ مطلب در آبان ۱۳۹۶ ثبت شده است

376 + 690

  • ف .ن
  • پنجشنبه ۱۱ آبان ۹۶
  • ۲۲:۰۴
  • ۰ نظر
بسم الله

محکم باش.
محکم تر از همیشه.
و سخت کوش تر از همیشه.
و فانوس تر از همیشه.
و فیروزه ای تر از همیشه.
و گوش به زنگ تر از همیشه.
و بنده تر از همیشه.

و
بسم الله الرّحمن الرّحیم.

376 + 687

  • ف .ن
  • سه شنبه ۹ آبان ۹۶
  • ۲۳:۲۸
نمایشگاه مطبوعات.
تجربه ای متفاوت.
و خستگی بعدِ پنج ساعت راه رفتن و گشتن.
فردا هم می روم.
دوستانی که غرفه دارند و یا می آیند، دوست داشتند اعلام کنند تا دیداری داشته باشیم.

376 + 686

  • ف .ن
  • چهارشنبه ۳ آبان ۹۶
  • ۲۱:۲۷
بسم الله

بعد دیدنِ فیلم مَلی و راه های نرفته اش، همه اش با خودم می گویم؛ حواسم به کودکم باشد. حواسم به کودکم باشد. از ریشه باید شروع کرد. پدر و مادرهای حالا، و آن هایی که در شرف پدر و مادر شدن هستید و آن هایی، که هنوز تا به ازدواج و فرزنددار شدنتان راه باقی ست، لطفاً حواستان را جمع کنید. جمعِ این ریشه های کوچک که خداوند در دامانتان می گذارد. قسم به شب، که تاریک شدنِ روح بچه هایمان، از زمان ریشه بودنشان شروع می شود. بچگی شان را محکم بچسبید. به محبت و متعادل بودن روح شما، نیاز دارند. متعادل بودن. و باز هم می گویم متعادل بودن.

376 + 685

  • ف .ن
  • سه شنبه ۲ آبان ۹۶
  • ۰۹:۰۷
  • ۰ نظر
بسم الله

گفتم می آیم در یک صبح سرد و عصر خواب آلود می نویسم؟! بله گفتم. اما حالا صبح گرم و خواب آلود است. لیوان چای گرم برای رفع خواب آلودگی ام و کیک زهرا برای رفع گرسنگی، کنارم روی میز هستند و من از یک ساعت پیش، مشغول تایپ هستم. تایپ یک پروژه ی دانشجویی. مشغول انجام کار. انجامِ یک کارِ دانشجویی. و کار کردن، از کارِ خودت پول درآوردن، از لذت بخش ترین نعمت های خداست روی زمین. شکر خدایِ جان را، و لب خند به تصمیم هایم. به بزرگ شدنم. به محکم شدنم. به دست های تلاشگرم. و لب خند به این روزهای گرم و سردِ آبانِ تهران و دانشگاه. به این خنده های دخترانه. به این هنوز نفس کشیدن. و کدام اتفاق قشنگ تر از به یاد آوردنِ نعمت های خداست؟