سوگند به مَعبر،

که زمین است. و منِ انسان، مأمور عبور از خطرهای آن.

 

و سوگند به پنجره یِ چوبـی،

آن هنگام که به سویِ خنده هایِ کودکانه باز می شود.

 

 

فصل اولِ زندگیِ من روی زمین، تمام شد.

فصلِ اول، بیست و نه ژوئن بود.

فصلِ اول، شناختنِ آغاز بود.

 

حالا، فصل دوم شروع شده است.

فصلِ دوم، طیِ مسیر است. مسیری به سمتِ خطر، برای گذشتن از خطر. مسیری به سمتِ باز کردنِ معبر، برای عبور از معبر. مسیری به سمتِ پنجره یِ چوبی که باز می شود به سویِ دیدن خنده های کودکانه. برای لمسِ آرامش، و امنیت. و امنیت. و امنیت.

اما،

برای آن، باید تلاش کرد.

فصلِ دوم، تلاش است.