۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «لب خند» ثبت شده است

376 + 733

  • ف .ن
  • دوشنبه ۱۷ ارديبهشت ۹۷
  • ۱۰:۱۰
  • ۰ نظر
بسم الله
 
گفتم که به سال ۹۷ امید دارم. گفتم که خودش را قشنگ معرفی کرده. گفتم که انگار می‌خواهد برایم دلبری کند و در فهرست باحال‌ترین سال‌های زندگی‌ام جای بگیرد. گفتم که برای ساختنش می‌جنگم. نگفتم؟ گفتم. می‌گویم. خواهم‌گفت. سلام من را به ۹۷ برسانید و بگویید مثل ۹۶ آخرش را جشن خواهم گرفت.
 
 
+ حالم خوش نبود. غمی دیشب تق تق کرده بود و در را که باز کردم رنگ از رخم پرید. اما حالا خوبم. چشمهایم بازِ باز است و می‌خواهم بلند شوم. به درس و کار و ارائه ارتباط و خانه‌داری و دوست داشتن خودم بپردازم.

376 + 730

  • ف .ن
  • شنبه ۱۵ ارديبهشت ۹۷
  • ۲۰:۱۹
  • ۰ نظر
بسم الله

صدای نگهبان در همه‌ی خوابگاه می‌پیچد؛ 《دانشجویان محترم کارگاه انتخاب همسر هم‌اکنون در نمازخانه در جریان است. با کاغذ و خودکار تشریف بیاورید.》 نمی‌روم. خسته‌ام، شامم را درست و حسابی نخوردم، وقت نماز است، میان ترم اقتصاد مانده و من باید تا نیمه‌های شب بیدار باشم و درس بخوانم. پس وقت ندارم و نمی‌روم. اما اگر وقت داشتم می‌رفتم؟ نه. انتخاب همسر کارگاه نمی‌خواهد، عشق می خواهد و ایمانی برای مبارزه. حتی شاید عشق هم نخواهد. به هم اتاقی ام می‌گفتم حاضر نیستم اعتقادم را فدای عشق کنم. بخاطر عاشقی با یک مرد، دست از اعتقاد کشیدن؟! نه، این یکی از من برنمی‌آید. مثلا بگوید چادرت را بردار بخاطر من. در مخیله‌ی من هم نمی‌گنجد. هم اتاقی ام من را فهمید؟! نمی‌دانم. فقط می‌دانم درس دارم و صدای اذان در همه‌ی خوابگاه پیچیده است. کارگاه چگونه آدم قشنگ باشیم.
| لب‌خند

376 + 709

  • ف .ن
  • جمعه ۱۷ فروردين ۹۷
  • ۰۲:۴۵
  • ۰ نظر
بسم الله

دورهمی سینمارویِ بلاگرانه: پایانی بر یک آغاز
با اضطراب و عجله شروع شد. مسیر طولانی و هوای گرم داخل مترو. صادقیه. حالا خروجی تاکسی گذاشت؟ از ماموری پرسیدم، میخواست جواب بده که یک آشنای ندیده دید و روبوسی و با خنده گفت ببخشید ندیده بودمش و بالاخره جواب من رو داد. تاکسی ها. کسی اومده؟ نیومده؟ اومده؟ نیومده؟ نیومده بودند. حتی هولدن. نیوشا و رعنا از سر چرخوندن های من فهمیدند برای دورهمی ام. سلام و احوالپرسی و لب خند. پیام به هولدن و پیدا شدنش. تحرکش شروع شد‌. من به جای اون خسته شدم. خیلی خسته. اما اون هنوز محکم بود و سر به سر میذاشت و میخندید. یکی یکی اومدند. معرفی شدیم اونم چجورش. " :))) " سوار تاکسی ها شدیم به سمت پردیس سینمایی کورش. جای لوکس و مورد پسند هولدن. وقت معرفی. ولی معرفی نشدیم. جا برای اینکه ۲۰ نفر پیش هم بشینن نبود. آخه ۲۰ نفر تو یک قرار؟ ماشالله. به وقت سینما شد. به وقت شام. سه شنبه دیده بودم. پنجشنبه هم دیدم. باز هم میبینم. آخه هیجان باورکردنیِ این فیلم، کجا پیدا میشه؟ هیجان ناب، هیجان حقیقی. تو هالیوود نیست. آخه اونا قهرمان هاشون اینقدر علی وار تیک آف نمی کنند. تمام شد. دوباره وقت دورهم نشستن بود. نشستیم. آخه خداییش پاپ کورن و آبمیوه؟!! بحث کردیم. برای فیلم. برای سیاست. برای فوتبال :)) برای عکس هایی که بالاخره همه جا نشدند تو کادرش. آخه ۲۰ نفر تو یک قرار؟ ماشالله. وقت رفتن شد. ولی هنوز نرفتیم. صبر کنید. تازه به وقت کتابه. اما حیف که نشد کتاب بگیرم. به خودم قول داده بودم کتاب نخرم تا نمایشگاه کتاب. میشه من از این دنیا رفتمم شما بیایید بالای سرم کتاب بخونید؟ به خانواده ام باید بگم برای خیراتم کتاب هدیه بدن به اونایی که عاشق کتاب خوندنند ولی دستشون به کتابهای خوب نمیرسه. حتی دستشون به باسواد شدن نمیرسه. خیرات برای اینها. ان شاء الله. حالا فکر میکنم وقت رفتنه. بچه ها کتاب هاشون رو خریدند و یادگاری در صفحه اول نوشتند و آماده ان برای خداحافظی. فقط من موندم چرا نصب spss اینقدر سخته؟ :|  پیشنهاد جناب ۵۳ این بود که هارد رو ببرم بیرون. آخه هارد؟! 😑😆
به قول جناب ۵۳ آخرش از اولش بهتر بود. منم موافقم. بخصوص تو راه برگشت و تو مترو. و پیشنهاد جذاب تاخیری خوردن خوابگاه. و خط قائمی که بالاخره بعد ساعت ها من رو دید و گفت؛ چقدر خوشحالی. چقدر لب خند بهت میاد. همیشه لب خند بزن دخترجان. 🌸

و اما درباره ی بچه ها: خلاصه و صادقانه نوشتم. خلاصه و صادقانه ازم بپذیرید.
هولدن: ساده، راحت، راحت، ساده.
زمر ۵۳: عجیب، مخالف 😅، دارای پیشنهادهای جذاب، ناامیدکننده ی نصب spss
گلبول سفید: هیچی نفهمیدم :|
عامر: بیشتر میموندید. غیر بحث سرِ هزینه خوردنی ها، چیزی از شما نفهمیدم.
حریر: به قول پیکسل پشت گوشیم، بیمار خنده های توئم بیشتر بخند. قشنگ میخندی دخترم 😊
خورشید: دلم میخواست بیشتر حرف میزدی. بیشتر میتابیدی. مثل خورشید پشت ابر بودی...
فائلا: مجهول موندی برام.
مینا: چقدر پایه آخه. دعا کنید منم به سن و شرایط شما رسیدم از وبلاگ نویسی و وبلاگ خوانی جدا نشده باشم.
رعنا: اگه تو نبودی من چطوری با فراغ خاطر تو این دورهمی شرکت میکردم؟ :)))) متشکرم ازت خیلی. خدا همیشه همراهت باشه که از همراهی با من دست نکشیدی 🌷
سه نقطه: بازم بیا. بیشتر با هولدن مخالفت کن. 😁
کوالای پیر: تو تازه شکوفه ات وا شده دختر. کجا پیری؟ :)) بخند همیشه. جایزه ات هم نوش جونت. فقط چرا من کتاب نخریدم؟ 🙁
نرگس: تو هنر قبول نشی من میام جلوی خونتون امتیاز بدِ ۴ مینویسم روی درتون و میرم. در جهت خالی کردن حرصم. 😎
نیوشا: مجازیت با غیرمجازیت برام فرق میکرد اما واقعا سوسک خوردی؟!! 😁
زهرا یگانه: میشه بگی تو کجاها قایم میشدی که نمیدیدمت؟ چرا اینقدر کم تو چشم بودی؟ فقط جایزه رو گرفتی. خوشا بحالت. لب خند
سارا: ازت هیچی نفهمیدم. آخه کم دیدمت، ولی پستی که نوشتی رو دوست داشتم. دمت گرم. 🌱
پری: آرامش چهره ات...منو به یاد ماهی قرمز انداخت. حس کردم چقدر راحتم کنارت. لب خند. همراه شدن با شما و هولدن تو مسیر بازگشت فرصت خیلی خوبی بود برای حرفهای بیشتر. متشکرم که بودی. 🌷
عارفه: چهره ات همش تو ذهنمه ولی اسمت گم میشد. کامنت بذار. یادت نره ها. :))
یادگار و همسر: به حق عشق های الهی، خوشبخت شید خیلی زیاد. به جز عاقبت بخیری دعایی ندارم براتون. 🌸

۲ نفر دیگه از آقایون، فرصت آشنایی "اصلا" جور نشد.

و من بالاخره این لیوان دورهمی رو به یادگار نگه داشتم. لب خند

376 + 704

  • ف .ن
  • چهارشنبه ۱۵ فروردين ۹۷
  • ۱۳:۳۹
  • ۰ نظر

بسم الله


کاش، این آرزو نبود.

کاش، این آرزو به دل نمی ماند.

کاش، این آرزویِ به دل مانده، اینقدر سوزناک نبود.

مردِ خوش قلمِ عصرِ بد قلمی ها،

مردِ عاشقِ عصرِ خیانت ها،

مردِ خوش فکرِ عصرِ روشن فکری ها،

مردِ عزیز،

مردِ محترم،

مردِ دوست داشتنی،

نادر خانِ ابراهیمی،

دیدنت،

کاش، آرزو نمی شد.

کاش، ۱۰ سال دیگر صبر می کردی برای رفتن، تا می دیدمت. برایم صحبت می کردی. در صفحه ی اول یک عاشقانه یِ آرامت، برایم دست خطی می نوشتی، مثلا؛ همیشه بنویس و بجنگ دختر جان.

دیروز به دنیا آمدی و دو ماه دیگر می روی، اما سالهای بین این دو ماه، عجب زندگی عجیب و خوش طعم و رایحه و رنگی داشتی. نصیب ما نیز. مبارزه و عشق. مبارزه و عشق. مبارزه و عشق.


شعر ماندگار و زیبایِ سفر برای وطن از نادر خان ابراهیمی

با صدای محمد نوری هم که حتما شنیده اید.

#یک_عاشقانه_آرام_از_طرف_شاگرد_برای_استادش