۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رولد دال» ثبت شده است

376 + 1002

  • ف .ن
  • چهارشنبه ۲ بهمن ۹۸
  • ۱۶:۲۶
  • ۰ نظر

بسم الله

 

جادوگرها

رولد دال

ترجمه‌ی محبوبه نجف‌خانی

نشر افق

32 هزار تومان

 

یک داستان کودکانه. و حتی نوجوانانه. پسربچه‌ای قصه‌ی مواجهه‌اش با جادوگرانِ انگلیسی را برایمان تعریف می‌کند که به قول خودش ممکن است در آخر جیغ‌تان دربیاید. اصلا قرار نیست برای باور کردنش به خودتان سختی بدهید. خودبه‌خود باور می‌کنید و دلتان می‌خواهد بفهمید بالاخره همه‌ی بچه‌های انگلستان به موش تبدیل می‌شوند یا نه. کلمه‌های سبکی استفاده می‌کند. رولد دال را می‌گویم. شخصیت‌های جمع و جوری در داستانش آورد که پیگیریِ وضعیتشان راحت بود. برای کسی مثل من که سرش درد می‌کند برای ایده‌یابی، داستان ساده‌ی خوش‌خوانِ ایده‌سازی بود. پسربچه‌ی داستان و مادربزرگش طوری قصه‌‌گویی می‌کنند که در آخر باید باور کنیم «از زنانی که دستکش می‌پوشند و کله‌شان را می‌خارانند باید دورِ دور شد.»

376 + 1001

  • ف .ن
  • چهارشنبه ۲ بهمن ۹۸
  • ۱۶:۰۸
  • ۰ نظر

بسم الله

 

وقتی رفتیم به کتابفروشی نشر افق، هر کداممان گوشه‌ای را انتخاب کردیم. من به سراغِ کتاب موردنظرم رفتم. دروازه مردگان جلد اول، جلد اول، جلد اول. همینطور برای خودم زمزمه می‌کردم تا پیدایش کنم. انگار با صدا زدنش خودش را می‌آورد بیرون و می‌گفت «من اینجام». با تقلای من و پیگیری‌های پسرِ جوانِ کتابفروش بالاخره در انباری یافت شد. جلد اول و دوم را به دست گرفتم و گذاشتم روی میز. او هم از گوشه‌ی خودش بیرون آمد و کنارم ایستاد. دو کتاب در دستش بود. جادوگر‌ها و چارلی و کارخانه شکلات سازی از رولد دال. نخوانده بودم. یعنی اصلا رولد دال را به داستان‌هایش نمی‌شناختم. به کُری خواندن‌های او از اینکه من خیلی از نوستالژی‌ها را نخوانده‌ام می‌شناختم. همه‌ی این‌ها را برایم هدیه خرید. من؟ یک خجولِ هیجان‌زده‌ی متشکر بودم. این‌ها را گفتم تا الان بگویم که جادوگرها را تمام کردم. چند روزی می‌شود. و می‌خواهم درباره‌اش چندخطی بنویسم.