۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بلاگرها چه می کنند» ثبت شده است

376 + 975

  • ف .ن
  • جمعه ۲۴ آبان ۹۸
  • ۱۴:۰۰
  • ۰ نظر

بسم الله

 

امروز روز میلاد آخرین پیامبر خدا، حضرت محمد (ص) است که با روز کتاب و کتابخوانی مصادف شده. من همیشه‌ تلفیق را دوست داشتم. مسابقه‌ای توسط نشر جام جم با مدیریتِ خوبِ آقای دکتر صفایی‌نژاد، نویسنده وبلاگ پژوهشگر، در حال برگزاری است.

روی کلمه‌ی پویش سلام بر محمد (ص) کلیک کنید.

کتاب صوتی سه کاهن را که درباره‌ی نقشه‌ی شوم سه کاهن نسبت به جان پیامبر است رایگان دانلود کنید

گوش بدهید

و در قرعه کشی 5 ربع سکه بهار آزادی شرکت کنید.

 

376 + 879

  • ف .ن
  • شنبه ۱۵ تیر ۹۸
  • ۰۱:۲۶
  • ۰ نظر
بسم الله

82 ستاره‌ی روشن گوشه‌ی وبلاگم جاخوش کرده‌اند. که البته فکر می‌کنم جاناخوش کرده‌اند. چون داد و بیداد راه‌ انداخته‌اند که بروم بخوانمشان. و واقعا باید بیایم سراغ 82 ستاره‌ی پست‌هایتان. من مدت‌ها بود که نبودم. دوباره وقتش رسیده که این عدد را به صفر برسانم :)

376 + 725

  • ف .ن
  • چهارشنبه ۲۹ فروردين ۹۷
  • ۲۲:۴۹
  • ۰ نظر
بسم الله

ببین که زخم تنم با نمک قوی تر شد




| بخشی از یک ترانه از کامل غلامی

وقتی خواندمش، ماندم. تا به حالایِ حالا، ندیده بودم چند کلمه بتواند اینقدر خوب و کامل و جامع، من را توصیف کند. به صفحه ی اینستاگرام کامل که رفتم و با این ترانه مواجه شدم، ماندم. وقتی خواندمش، ماندم. وقتی بهش فکر کردم، ماندم. اصلا نمی خواهم بال و پر بدهم به این شعر و از خودم بگویم. ناله کنم و ناله کنم و ناله. هرگز. فقط آمدم بگویم و بنویسم که عجیب این شاعرهای جوان خوب می گویند. چقدر خوشحالم که شاعر هم سن و سال خودم وجود دارد. من را بفهمد. تو را بفهمد. ما را بفهمد. همه ی شاعرها خوبند. از قدیم تا به حالا. اما سن مهم است. تجربه های مشترک مهمند. این بخش از ترانه هم خیلی مهم است. آنقدر که روی کاغذ نوشته و چسبانده شد به دیوار. وقتی می خوابم می بینمش. وقتی بیدار می شوم می بینمش. آنقدر به قوی تر شدنم فکر می کنم که دیگر جایی برای جولان دادن نمک ها نمی ماند. زخم هایم را دوست دارم. نمک ها اذیتم نمی کنند. راستی، وقتی این بخش از ترانه را خواندم، ماندم. فکر می کنم روزی که قرار است خودم را توضیح بدهم، دیگر نیاز نباشد شاهنامه بگویم برایش، همین کافی ست. همین تکه شعر کافیِ کافی ست.

| لب خند