- ف .ن
- پنجشنبه ۱۵ شهریور ۹۷
- ۰۴:۲۳
- ۰ نظر
بسم الله
مثل نئو وقتی که در آن ایستگاه قطار زیرزمینی گیر کرده بود، گیر کردم. نه راهِ پس. نه راهِ پیش. و من چه مشتاقانه به پیش رفتن فکر میکنم و نمیشود.
| اللهم کمک.
بسم الله
امشب در گزارشی از یک نجات یافته از اعتیاد، جملهی جذابی شنیدم. جملهای که خودم را به خودم یادآوری کرد. که من در برابر سختیها غولم. غول مهربانی که مشکل را با یک دستم عقب میرانم و فرمان ایست میدهم و میگویم صبر کن حاجی. داری تند میروی. «با بد کسی درافتادی».
بسم الله
دلم میخواهد کلمات صدادار بنویسم. هر چه بیشتر از خودم روی زمین یادگاری بگذارم، خیالم راحتتر است.
بسم الله
برای عید قشنگِ غدیر، رختِ تنم آماده است. اما رختِ جانم؟ نه.
بسم الله
برای جبران همهی کلماتی که در طی این بیستوسه سال به آدمها نگفتهام، میخواهم با تو حرف بزنم. من یک دیکتاتورم. یک خودخواه. اما کسی که برایت غذا بپزد و لباسهایت را بشوید و موهایت را شانه بزند و بند کفشهایت را ببندد و کیف مدرسهات را به دوشت بیندازد و قصههای ماجراجویانهی هیجانانگیز بگوید و باهات فوتبال ببیند و برای قرمز و آبی کلکل کند و روی صورتت نقش پرچم ایران بکشد و دیوار اتاقت را پر از عکس آدمهای مورد علاقهات کند و پابه پایت فیلم ببیند و با بالشت به جانت بیفتد و حرکتهای رزمی رویت پیاده کند و شب ها با تو ماه را رصد کند و سر به سرِ ستارهها بگذارد و بوی تک تکِ بلوزها و تیشرتهایت را نفس بکشد و چشمهایت را بسته و باز، ببوسد و «بزن قدش» اصلیترین و رایجترین رفتارش با تو باشد، آیا واقعا دیکتاتور است؟
بسم الله
در زندگیام تا به این سن نتوانستهام الکی از کسی یا چیزی تعریف کنم. اگر در زمان پادشاهان باستان بودم و میگفتند کلامی در وصف و مدح پادشاه بگو تا زنده بمانی میگفتم این چشم و زبان و دست و پا برای شما. هر کاری میخواهید بکنید. از من این ادا و اطوارها بیرون نمیآید. چاپلوسی بلد نیستم که اگر بلد بودم با آموزشگاه زبان شهرم فسخ قرارداد نمیکردم در ماه اول. حتی وقتی یک ماه بدون حقوق هم باید آنجا میماندم تا قرارداد فسخ شود. اگر بلد بودم من را دختری مغرور نمیدیدند. اگر بلد بودم شوهرخواهرم از من بدش نمیآمد و کنایه بارم نمیکرد. اگر بلد بودم پول درآوردن اینقدر برایم سخت نمیشد. اگر بلد بودم مادرم به اینکه من کم حرف و سرد هستم و سطح روابط اجتماعیام پایین است گیر نمیداد. اگر بلد بودم دوستان مدرسهام را بیشتر میدیدم و حرف میزدم. اگر بلد بودم میگذاشتم کلماتی را که برایت نوشتهام بخوانی نه اینکه همه را حذف یا پنهان و یا با آب خنک نیمهشبانهام قورت دهم. اگر بلد بودم اتاق تاریک و دهان بسته و هندزفری را بیشتر از هر چیزی دوست نمیداشتم. اگر بلد بودم ...