- ف .ن
- پنجشنبه ۱ شهریور ۹۷
- ۰۲:۴۴
- ۰ نظر
بسم الله
برای جبران همهی کلماتی که در طی این بیستوسه سال به آدمها نگفتهام، میخواهم با تو حرف بزنم. من یک دیکتاتورم. یک خودخواه. اما کسی که برایت غذا بپزد و لباسهایت را بشوید و موهایت را شانه بزند و بند کفشهایت را ببندد و کیف مدرسهات را به دوشت بیندازد و قصههای ماجراجویانهی هیجانانگیز بگوید و باهات فوتبال ببیند و برای قرمز و آبی کلکل کند و روی صورتت نقش پرچم ایران بکشد و دیوار اتاقت را پر از عکس آدمهای مورد علاقهات کند و پابه پایت فیلم ببیند و با بالشت به جانت بیفتد و حرکتهای رزمی رویت پیاده کند و شب ها با تو ماه را رصد کند و سر به سرِ ستارهها بگذارد و بوی تک تکِ بلوزها و تیشرتهایت را نفس بکشد و چشمهایت را بسته و باز، ببوسد و «بزن قدش» اصلیترین و رایجترین رفتارش با تو باشد، آیا واقعا دیکتاتور است؟