۲ مطلب در اسفند ۱۳۹۶ ثبت شده است

376 + 700

  • ف .ن
  • چهارشنبه ۱۶ اسفند ۹۶
  • ۲۱:۲۵
  • ۰ نظر
بسم الله

از هر سو خبری می آید. قتل و غارت، تجاوز و گریه، تحریم و گرسنگی، نفرت و بمب، کینه و خنجر، داغ و داغ و داغ. اما، هنوز هم می توان در این هوای کثیفِ خونین، دوست داشتن را دوست داشت.

376 + 699

  • ف .ن
  • چهارشنبه ۱۶ اسفند ۹۶
  • ۰۰:۳۲
  • ۰ نظر
بسم الله

شبی نوشتم که اتاقی ست و چراغی. ساعت مشخصی که چراغ اتاقی روشن می شود و دختری پشت پنجره اش می نوازد. و او، در کوچه، در تاریکی اش، بی صدا، نگاه بود به آن پنجره، به آن چراغ، به آن نوا، و به آن دختر.
حالا، در ساختمانی زندگی میکنم که پنجره ی اتاقم باز می شود به کوچه ای فرعی. به ساختمانی که می تواند کسی را در تاریکی اش پنهان کند. به منی که آسان، دیده می شوم.
اما، فاصله است. بین آن قصه ای که نیمه های شب نوشته شد، و منی که اینجایم. من نمی نوازم. و او هم، در تاریکی کوچه نیست.