- ف .ن
- شنبه ۹ شهریور ۹۸
- ۰۲:۳۸
- ۰ نظر
بسم الله
من از بچگی دوست داشتم چیزمیز بسازم. فرقی نداشت چه جنسی و چه شکلی و اصلا چه مفهومی داشته باشد. موهایم بلند نبود، وقتی هفت الی نه سالم بود برای خودم با روسری موی بلند درست میکردم و پشت سرم میبستم. آجر دیوار حیاط خودمان و همسایه را خالی میکردم تا ادویهی خالهبازیام باشد. بزرگتر که شدم نقاب درست کردم برای خودم. بعدها فهمیدم کلمهها را دوست دارم. از کنار هم گذاشتنشان، ماجراها میساختم. طوری که بچهها، وقتهای بیکاری بین کلاسها و تا وقتی که معلم سر کلاس بیاید دور و برم مینشستند و به خوانش ماجراهای داستانیام گوش میدادند. هنوز یادم نرفته که یکی از بچهها موقع چاقو خوردن یکی از شخصیتها چقدر ناراحت شد. آن لحظههای پیش دانشگاهی شفاف در ذهنم مانده. چند وقت پیش فهمیدم ساختن مزهاش عجیبتر هم میتواند باشد. وقتی که اسم ساختم. برای ماجراهای داستانی جدیدم. امشب هم چیزی ساختم. آدرس اینستاگرامم را تغییر دادم. چهار عنصر حیاتیِ جهانم را کنار هم گذاشتم و شد آدرسم. بگذارید سادهتر بگویم، زمین جای اسرارآمیزی است. فضولی کنید در آن. در عنصرهایش. خلاصه که موفق باشید.
|لبخند