- ف .ن
- سه شنبه ۳۰ مرداد ۹۷
- ۲۳:۵۴
- ۰ نظر
بسم الله
اول ستارهی ضلع شرقی خانهی همسایهی جلویی سلام گفت. بعد مهتابِ شاداب. بعد ستارهی ریزِ نزدیک مهتاب. بعد ستارهی زیر سیمهای برقِ کوچه. بعد ستارههای بالای حیاط و خانهمان. هدفون را روی گوشم گذاشتم و اسما الحسنی سامی یوسف را پخش کردم. شروع کرد. شروع کردم. زمین گفت آرام راه برو دختر. راه رفتنت را درک کن. حس کن. لمس کن. من را با آرام راه رفتن بفهم. لبخند زدم. زمین را آرام درک کردم. مهتاب در سکوت نگاهم میکرد. ستارهها تنشان را با ریتمِ صدای سامی یوسف تکان میدادند. با شمعی در دست. باد میوزید. واقعا میوزید. دستهایم را گره زدم و دعا کردم. دستهایم را باز کردم تا باد را هم بفهمم. امشب، شبِ درک بود. الله اکبر. الله اکبر. الله اکبر.
خداوندِ جان،
من هم درک میخواهم.
یک فنجان لطفا.