بسم الله

حجت الاسلام احمد سالک خاطره جالبی در این مورد دارد:
  • وقتی بنی صدر به دزفول رفته بود همه فرماندهان را خواسته بود و خب شهید کلاهدوز هم از طرف سپاه رفته بود. در آن هنگام کردستان توسط کومله و دموکرات از دست ما رفته بود. آنجا بنی صدر پیشنهاد می کند که شما مرز کردستان را در کرمانشاه بگذار و آنجا را تمام شده فرض کن. مرحوم شهید کلاهدوز ناراحت می شود و با گریه فریاد می زند که آقای بنی صدر و آقایان ارتشی مگر این که از روی جنازه ما سپاهی ها رد شوید و الا ما یک وجب از خاک کشورمان را از دست نخواهیم داد. شهید کلاهدوز آن جلسه را با گریه ترک کرده بود و بلافاصله به من در اصفهان زنگ زد و گفت ما پیشمرگ می خواهیم، گفتم مگر چه شده؟ که او در پاسخ گفت: باید سنندج را نجات دهیم. خب من مسئول سپاه غرب اصفهان که افرادی بودیم همچون آقا رحیم صفوی، صیاد شیرازی، شهید بابایی، سرهنگ ریاحی و امیر هاشمی در آن حضور داشتند. من همان جا یک مصاحبه رادیو تلویزیونی کردم و مردم غوغا کردند. من به شهید کلاهدوز اعلام کردم که هواپیما را فردا بفرست نیروها آماده هستند. آقای صیاد، رحیم صفوی به عنوان پشتیبانی با نیروها اعزام شدند، ما از فردوگاه سنندج تا مقابل بیمارستان توحید و هلال احمر در هر 20 متر یک شهید دادیم. روبه روی قبر شهید شمس آبادی در اصفهان یک قطعه ای از شهدا است که آن ها همین بچه ها هستند. ما از همین رو سنندج را نجات دادیم.

رازهای دهه شصت| صفحه ی 172-173