- ف .ن
- جمعه ۱۴ تیر ۹۸
- ۰۱:۰۳
- ۰ نظر
خیار را رنده کردم و با مقداری هندوانه مخلوط. کوبیدم. میخواستم مثلا هر دو را جوری له کنم که حرف نویسندهی داخل سایت را زمین نگذاشته باشم. کوبیدم. در جایخیِ یخچال مهدیه گذاشتم و منتظر ماندم تا سفت شود. سفت شد. حالا نزدیک به بیست دقیقه است که به صورتم مالیدهام. ماسک درست کردم. به همین سادگی. این روزها تابستان است و تابستان گرما دارد و گرما پوستم را به سمت تپههای کوچکی سوق داده است که نامش را جوش گذاشتهاند و نانش خونِ دلِ من است. خونِ دل میخورم وقتی صورتم پر از جوش میشود. چون گرمایش دستم را به سمت صورتم میبرد و این بازیهای بین دست و جوش، اعصاب برایم نمیگذارد. بد شدن پوست و زشتی و قشنگیاش بماند. خلاصه، ماسک را درست کردم و به صورتم زدم. هنوز نرفتهام پاکش کنم. فعلا آمدهام لپتاپ را روشن کردهام و ورد را باز، تا بنویسم. این یادداشت دیگر در فولدر 13 تیر نمیرود. چون ساعت از دوازده گذشته و حالا 14 تیر است. روزی که یک آدمقشنگ اسیر شد. و حالا ما اسیرِ قشنگ شدنیم. یادت ماندگار، حاج احمد متوسلیانِ محکم. برایمان دعا کن. حتی اگر شهیدی. حتی اگر اسیری.
وقت شستن صورتم شده. بروم از اسارت رژیم ماسکزدهی صهیونیستی بیرون بیایم. :)
00:56