- ف .ن
- سه شنبه ۱ بهمن ۹۸
- ۰۱:۲۷
- ۰ نظر
بسم الله
قبل آمدن ماهِ بهمن میخواستم یادداشت آخرین روز ماهِ دی را بنویسم ولی نشد. درگیر شام و شبنشینی و کار شدم. و حرف زدن. حرف زدن با او. امشب روبهراهِ شوخی و خنده و سربهسر گذاشتن نبودم. نتیجهاش شد قهر کردن. و حالا قهرم. نمیدانم چه میکنم فقط میدانم حالم میزان نیست. قرار ندارم. از ننوشتن است. در دو سه هفتهی امتحانها سرم پر از کلمه شد ولی حالا باید به دنبالشان بدوم. میدوم. باید بدوم. باید بنویسم. باید مداوم بنویسم. چرت و پرت. اما بنویسم. مزخرف. ولی بنویسم. دارم مینویسم همین حالا. حالایِ حالا. یادداشت آخرین روز ماهِ دی سال هزار و سیصد و نود و هشت را. چه سالی بود. چه سالی شد. و امیدوارم دیگر ملایم بگذرد. تابم خالی شده. تاب و توانم کِش آمده و اگر تلنگر دیگری بهش بخورد محکم پرت میشود در صورتم. و آخ از آن درد. آخ از آن سوزش. امروز کتاب هری پاتر و محفل ققنوس جلد اولش را شروع کردم. میخوانم و تصویرسازی میکنم و حظ میبرم. میخواهم بنویسم. برای حال. برای آینده. برای گذشته. تا حظ ببریم. برای زمانهای گریزخواهی. برای زمانِ پناه جستن. برای وقتِ کِش تاب و توانمان بخورد به صورتمان. یادداشت آخرین روز ماهِ دی را تمام میکنم.