- ف .ن
- چهارشنبه ۱۹ تیر ۹۸
- ۲۳:۰۲
- ۰ نظر
بسم الله
صبح با سروصدا بیدار شدم. و تا ظهر نتوانستم خواب بیدغدغهای داشته باشم. تنها قشنگیِ خواب چهارشنبه 19 تیر ماهم، دوباره بودنِ او در خوابم بود. خوابش را دیدم. و چقدر دلتنگم. امروز قرار بود با مهدیه به همایش کاریاش بروم. آماده شدم و برای اولین بار مانتویِ جدیدم را به تن کردم. قشنگ شدهام. :) وقتی برگشتم به مامانهاجر گفتم ازم عکس بگیر. میخندید. میگفت من عکس بگیرم؟ میگفتم آررره. تو بگیر. فقط سعی کن تار نیندازی. تار انداخت ولی می خندیدیم باهم، برای هر عکس تار. بالاخره عکسهای قشنگی هم از منِ ذوقزده انداخت. میخواستم عکس اختصاصی بشود، ولی منصرف شدم که اختصاصیاش کنم. امروز زمان زیادی را با اینترنت روشن، منتظر او بودم. حوصلهی همایش را نداشتم و بسیار مشتاق بودم پیام بدهد و من حرف بزنم و از این بیحوصلگی دربیایم. ولی نشد. شب فهمیدم که از صبح مسموم شده است. و حالا من، با دستهایم که از همهجا دور و کوتاه است، فقط دارم دعا میکنم. برای سلامتیاش. برای سلامتیاش. برای سلامتیاش. امروز جدالِ بین آدمها در اطرافم مکرر ایجاد شد و دیده. و من فقط نگاه میکنم. و نمیدانم زندگی مشترک خودم چگونه خواهد بود، ولی به حرمتِ دوست داشتن، فکر میکنم که دوام بیاورم خشمم را. شاید فقط گریه کنم زمانِ عصبانیت. عصبانیتِ مشترک. عصبانیت در زندگی مشترک. و توکل البته. و گفتگو البته. که گفتگو اصل است. که حرف زدن با همدیگر اصلیترین اصل است. این را از همان ابتدا نشانش دادم. و میدانم که خودش هم خوب واقف به این اصل است. من حتی دلم میخواهد مثل خانهی سبز شویم. مثل آقا و خانم وکیلِ داخل فیلم. قهر باشیم، ولی حرف بزنیم. و من وقتِ قهر، باز هم حرف میزنم. به قولِ خودش، هر چه میخواهی غر بزن ولی در دلت نریز. امروز سه و نیم قسمت از the handmaids tale را دیدم. و امان از این سریالِ چسبناک. امشب با قدرت باقیِ قسمتهای پخش شدهاش را میبینم. و دربارهی این سریال، باید روزی، مفصل، خیلی مفصل بنویسم. اصلا بشود یک مجموعه یادداشت. فعلا بروم به تنها کارِ امروزم که فیلم دیدن است برسم. زبان و نوشتن و کتاب، امروز تیک نخوردند. عیبی ندارد. جبران میکنم. راستی، برایش دعا کنید زودی خوب شود. یک آمین میخواهم از شما. متشکرم :)
22:57