- ف .ن
- دوشنبه ۳ دی ۹۷
- ۲۱:۳۸
- ۰ نظر
بسم الله
آخرین کلاس ترم سوم هم امروز ساعت دوازده ظهر به پایان رسید. به آخرش. به تهی که بیرمق بود. دانشکده بدون اغراق از هیجان و نشاط و هیاهو و رنگ و صدا خالی شده بود. تهی. از اضطرابهای ریز هم. از اشارههای ریز هم. از لبخندهای ریز هم. از غرزدنهای ریز هم. از خندههای ریز هم. آخرین کلاس ترم سوم هم امروز با گذراندن یک امتحان جانسخت به پایان رسید. به آخرش. امتحانی که قلدر شده بود. تا چهار صبح دوشنبه بیدار نگهم داشته بود. ساعت هشت صبح دوباره بیدارم کرده بود. بین ساعت نه و نیم صبح تا ده وادارم کرده بود در راهروی طبقهی دوم دانشکده راه بروم و برگهها را در دستهایم محکم نگه دارم. امتحانی که گذشت. خوب گذشت. بالاخره خوب گذشت. آخرین کلاس ترم سوم حقوقی بود که من حین گوش دادن به مواردی که حقوق مشتری است پیام سین میکردم و برای خوب گذراندن امتحاناتِ هردویمان دعا میکردم. نبودی. دانشکده بدون اغراق از هیجان و نشاط و هیاهو و رنگ و صدا خالی شده بود. تهی. از سلامهای ما. سلامهایی که گاهی بر لب میآمدند و گاهی در دل باقی میماندند. نبودی. در سرویس خوابگاه نشستم. با بچهها حرف زدم. خندیدم. سرم را برگرداندم. بودی. رد شدی. لبخند زدم.
باز هم خداوند گفت: امید جایش امن است.