- ف .ن
- سه شنبه ۸ مرداد ۹۸
- ۰۲:۳۸
- ۰ نظر
بسم الله
دوست دارم فیلم ایرانی ببینم. آنقدر فیلم غیرایرانی دیدم که یادم رفته چطور باید به چشمهایت خیره شوم. این خارجیهای دو دقیقهای که نمیفهمند دو ساعت و نیم دست دست کردن برای یک چشم در چشم شدنِ طولانی، چه زحمتی دارد. راستش را بخواهید این را حتی فیلمهای ایرانی هم نمیدانند. آنقدر از بدجنسیها و خیانتها و طلاقها و بدبختیها فیلم ساختهاند که یادشان رفته هنوز هم میشود دل بست و بازش نکرد. دوست دارم فیلم خودم را بسازم. فیلم اضطرابهایی که برای دیدنت داشتم. فیلم وقتهایی که ساعتها چشم میچرخاندم و نبودی که ببینمت. فیلم ساعت فلان همدیگر را دیدن و سرم را پایین بیندازم و سلام بگویم. فیلم اجبارهایت برای غذا خوردن. فیلم نگاه کردنهای یواشکیام. این فیلم را باید بسازم و خودم هم بازیگرش شوم. و تو بیایی سرِ صحنهی فیلمبرداری و نگاهم کنی و بخندی. میدانید، بعضی آدمها فقط باید بخندند.