- ف .ن
- چهارشنبه ۲۶ تیر ۹۸
- ۱۳:۵۸
- ۰ نظر
بسم الله
من وقتهای گیجی و همچنین حال بدی، به صورتم دست میزنم. دست که چه عرض کنم، جفت پا میروم. اصلا دقیقش را بخواهم بگویم انگار پوستِ صورتم را مثل رخت چرکها درون تشتی میگذارم و لگد میکنم. به یاد آن شعرِ فیتیلهایها با همان ریتمش افتادم. گِل لگد میکردم. گِل لگد میکردم. بله. ما هم که از گل آفریده شدهایم. و من وقتهای گیجی و همچنین حال بدی، گِل صورتم را لگد میکنم و کیف؟! نه. کیفی ولی نمیبرم. بیشتر بعدش نفرین و آه و فغان پشت سر خودم روانه میکنم چون برای یک لذتِ نیمبندِ نیمثانیهای باید دو روز با انواع و اقسام روغنها و ماسکها و چه و چه، قربان صدقهی صورتم بروم تا به حالت معمولی برگردد. بله، اینچنین است که من وقتهای گیجی و همچنین حال بدی، این روزها، سعی میکنم بخوابم. و پرداختن به دلایلِ گیجی و همچنین حال بدی را، دایورت کنم به زمان دیگری. و وای از زمان دیگری. که بیشک من بالاخره مجبور میشوم دوباره به اصل خویش برگردم. گل لگد میکردم. گل لگد میکردم.
13:59