بسم الله
چند روز پیش بود که من اولین تجربهی نریشن نویسیم را از سر گذراندم. حالا اینکه نتیجهاش چه شد میگویم هیچی. برای شروع هر مرحلهای و هر راهی، باید مقداری نادیده بگیری و اندکی هم فقط به جلو نگاه کنی. به عقب برنگرد تا ببینی چه شد. فقط جلو. و فقط تلاش. و فقط کسب تجربه تا علم روی علمت بیاید. علم! این قشنگترین پز دادنی. علمِ عملی. واقعا علمی که بتوانی عملیش کنی خیلی قشنگ است. بگذریم. خلاصه من باید برای اولین بار نریشنی مینوشتم برای یک ویدئو کلیپ 2 دقیقهای. و آیا میتوانستم؟ من کسی بودم که داستان کوتاه را رها کردم و گفتم با همان داستان بلند کارم را شروع میکنم. من کسی بودم که یادداشتهایم از 250 کلمه، همیشه رد میشد و من همان دختری هستم که حتی استوریهایش هم باید متنی بلند باشد و با یک جمله نصیحت و همین الان یهوییها به کل دشمن بود. اما حالا باید یک متنِ 2 دقیقهای مینوشتم؟ نوشتم. بالاخره نوشتم. کم و کاستی زیاد داشت ولی نوشتم. از حدود ساعت نه و نیم شب نشستم پای لپتاپ تا 4 و نیم صبح، و البته باز هم وقت کم آوردم. از 9 و نیم صبح هم نشستم لنگ لنگان ویرایش کردم تا در نهایت چیزی برای ارائه و تحویل تولید شد. بله چند روز پیش بود که من اولین تجربهی نریشن نویسیم را بدست آوردم و حالا منتظرم. که البته انتظار نشستنی بسی زشت است. اما در کل منتظرم ببینم کارآموزی و بلد شدنهای این مدلی، من را تا کجاها و به کجاها میبرد. چند روز پیش بود که من واقعا خوشحال بودم.