بسم الله
به این چند سال وبلاگ نویسی و قصه نویسی و تایپ و تایپ و تایپ که فکر می کنم، می بینم نصیبم عینک و تاریِ دید و کمر درد بود، و اندکی بزرگ شدن در نگاهِ خانواده. حالا هم می خواهم بیشتر و بیشتر بنویسم. بشوم روزنامه نگار. صادقانه، مرگ تدریجی را انتخاب کرده ام. اما همه چیز با یک نگاه متفاوت عوض می شود. من نمی میرم، این خودِ زندگی ست برای من. نوشتن، عجب نسیم خنکی ست در جهنمِ این دنیا.