۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مارتین اسکورسیزی» ثبت شده است

376 + 916

  • ف .ن
  • چهارشنبه ۹ مرداد ۹۸
  • ۰۲:۴۶
  • ۰ نظر
بسم الله



Goodfellas
1990


همه مقصریم.
رفقای خوب، روایتِ جنبه‌هایی از زندگیِ رفقایِ خوبی بود که همیشه هم دوست نداشتند خوب باشند. بیشترین مساله‌ای که در این فیلم و فیلم کازینو من را زجر داده، بازیِ به شدت طبیعی و آزاردهنده‌ی Joseph pesci بود. این بشر من را دیوانه کرد. به حدی خوب از پسِ نقش برآمده بود و به حدی عالی روی اعصابم می‌دوید که در جایی از فیلم دلم می‌خواست فریاد می‌زدم اسکورسیزی جلوی دهان این دیوانه را بگیر.
اسکورسیزی در اینکه حرفش را در حلقت فرو نکند کاربلد است.

376 + 910

  • ف .ن
  • سه شنبه ۸ مرداد ۹۸
  • ۰۱:۵۶
  • ۰ نظر
بسم الله


Casino
1995

وقتی زمانش را دیدم گرخیدم. خب به نظرم کمتر فیلمی می‌تواند آنقدر جذاب باشد که سه ساعت پایش بنشینی و غر نزنی. و حتی از دیدنش منصرف نشوی. ولی به یادِ JFK افتادم که من را صبور نگه داشت برای دیدنش.
وقتی زمانش را دیدم گرخیدم، ولی می‌دانستم رابرت دنیرو در آن بازی می‌کند و می‌توانم باز هم دقایقی کاریزمای عجیبِ این مرد را در نقش‌های گوناگون ببینم و لذت ببرم.
کازینو، فیلمی با مدت زمان 2 ساعت و 58 دقیقه. قصه‌ی فیلم روایتِ یک کازینو است و ماجراهایِ افرادش. فراز و نشیب‌های هر کدام از شخصیت‌ها هیجان‌انگیز بود. هیجانی گاه درونی و تفکربرانگیز. و گاه بیرونی و حرص‌درآر و خشن تا حدی که دستم را جلوی چشمم بگذارم. در کل که من در خصوص صحنه‌های خشن فیلم‌ها بسیار نازک‌ نارنجی‌ام. :))
این فیلم را باید زودتر از گرگ وال استریت می‌دیدم بخاطر زمان ساختش، اما خب حالا که آن را قبلا دیده‌ام می‌گویم بسیار شبیه به هم بودند. روایتیِ شبیه، اما با دردسرها و اشخاصِ متفاوت. باز هم پرداختنِ اسکورسیزی به یک مساله‌ی چالش برانگیزِ اجتماعیِ آمریکایی.

376 + 908

  • ف .ن
  • يكشنبه ۶ مرداد ۹۸
  • ۲۱:۳۷
  • ۰ نظر
بسم الله


 Alice doesn't live here anymore
1974

وقتی می‌گوید «من نمی‌دونم چطوری بدون یه مرد زندگی کنم!» یا وقتی که «هرجایی می‌شه خواننده بشم! یا تو مدرسه بری!» space را می‌فشارم. صبر می‌کنم. فکر می‌کنم.
آلیس دیگر اینجا زندگی نمی‌کند. این اثرِ اسکورسیزی، هنوز اسکورسیزی نشده است. ولی شبیهش است. درگیری‌های زیادِ بیرونی. تشویش‌هایِ لمس کردنی. چراهایی که برایت ایجاد می‌کند. و روندِ متعادلِ قصه‌گویی.
شاید انسانی‌ترین جای فیلم، حرفِ دیوید باشد «می‌خوام تغییر کنم.»

376 + 905

  • ف .ن
  • چهارشنبه ۲ مرداد ۹۸
  • ۲۰:۵۱
  • ۰ نظر
بسم الله


After Hours
1985

واقعا گاهی من هم دلم نمی‌خواهد از خانه دل بکنم و پایم را بیرون بگذارم. بیرون چه چیز جذابی دارد؟ ولی گاهی واقعا هم دلت ریسک می‌خواهد. ماجراجویی. تغییر. دلی به دریا زدن. اما نه اینکه از منهتن به سوهو بروم و آنقدر بهم خوش بگذرد که فقط آرزوی زنده ماندن کنم! :))
این فیلمِ اسکورسیزی، روند روایت خوبی داشت ولی من فقط حرص خوردم از دستِ آدم‌های این فیلم. یکی از دیگری سمج‌تر. :|