- ف .ن
- جمعه ۱۸ آبان ۹۷
- ۲۰:۱۳
- ۰ نظر
بسم الله
هر ترم باید استاد عجیبی داشته باشم. آدمهای عجیب هیجانانگیزند. مسالهای را در تو زنده میکنند که این دنیای ماشینی و زندگی سریع و آماده، در تو کشته است. کشف کردن. کنجکاو شوی و بخواهی بشناسی. بدانی. بیشتر و بیشتر. در این پاییز، با یکی از این آدمهای هیجانانگیز آشنا شدهام. استاد روانشناسی اجتماعیام. «آرش حیدری» که اگر در اینترنت هم جستجو کنید صحبتهایش موجود است. البته شنیدن حرفهایش وقتی در یک فضای کوچک حضور دارید کی بُوَد مانند خواندن کلماتِ تایپ شده. این مردِ جوانِ عجیبِ هیجانانگیز، من را با مفهومِ ترس به طرز متفاوتی مواجه کرد. ترس را با تلاش و تمرین، نشانم داد. من را ترساند که اگر خوب ننویسم، خوب تحلیل نکنم، خوب نبینم، خوب نفهمم، خوب جستجو نکنم، خوب دقت نکنم، از او نمرهای نمیگیرم. و نمره نگرفتن از او یعنی تو یک نادانی. یک دانشجویِ درسخوان و هیچندان. تو فقط پوسته هستی. هیچ محتوایی نداری. ترسیدم. من آدمی بودم که از ابتدای دست به قلم شدن، فقط ادبی نوشتم. و خب در اولین کارنوشتی که برای درسش نوشتم، به طور درستی، نابود شدم. همان «همکاری که باید هر کس در زندگیاش داشته باشد» گفت داستان نوشتهای. نه یک تحلیل علمی از یک فیلم روانشناختی. نفس عمیق کشیدم. من که بلد نیستم علمی بنویسم. باز هم نوشتم. گفت پیشرفت داری ولی هنوز روایت دارد. برای استاد فرستادم. تعریف کرد که قلم خوب و روانی دارم اما ابهام علمی دارم و باید اصلاحش کنم. فعلا نمرهام از 4 نمره، 2/5 است. خوشحال بودم که تعریف شنیدهام اما خوشحال نبودم که بلد نیستم علمی بنویسم. تحلیل بنویسم. تمرین کردم. باز هم. باز هم. تا نیمهی همان شبی که وقت داشتم ایمیل کنم، در تاریکی اتاق، با چراغ گوشی و لپتاپ، نوشتم. فرستادم. هر چه بادا باد.
استادِ عجیبیست. هیجانانگیز و کاربلد. و البته، ترسناک.
ترسیدم. تمرین کردم. با خودم روبهرو شدم. با نقصم. با نقص مهمی که باید زودتر رفع میشد.
یک روز بعد جواب ایمیلم آمد.
من موفق شده بودم. بالاخره بلد شدم کمی تحلیلی بنویسم. کمی علمی. کمی غیرادبی. و کمی از کلماتِ اسرارآمیزِ داستانیام دور شوم.
نمرهی شما 4/25 از 4
انتظار مرا خیلی بالا بردید. موفق باشید در امتحان ترم و تحلیلهای بعدی.
علاوه بر اینکه باید یک همکارِ اسرارآمیز در زندگیتان داشته باشید، به دنبال یک استاد و معلمِ اسرارآمیز هم بگردید. با خودتان روبهرویتان کند و یکی یکی نقصهایتان را به شما نشان بدهد.
آیا این پاداش صبوری من است؟
خدا را شکر.
|لبخند