- ف .ن
- دوشنبه ۹ ارديبهشت ۹۸
- ۲۰:۱۸
- ۰ نظر
بسم الله
در نهمین روز اردیبهشت ماه، در لحظههایی از بهاریترین نقطهی سال، در خلوتگاهِ خویش یعنی تختِ اتاق ۲۰۳، بارها فیلم مصاحبه پسر شهید طلبهی همدانی را پخش میکنم و اشک میریزم. دیگر کدام طرف باشیم و نباشیم برایم مهم نیست. دیگر چه کسی حق است و چه کسی باطل را میگذارم کنار. فقط میخواهم تمام شود. مثل خوابِ دیشبم. زمین و آسمان درهم بپیچد و تمام. مثلِ یک مادر، با گریهیِ سادهدلانهیِ بچگانهیِ داغش، قلبم ناله سرمیدهد و شیون میکند. مثلِ یک مادر، پابهپای این ریشه گریه میکنم. این ریشهی داغدیده. این ریشهی شکسته. اللهم، همدمِ مچالهجانش باش. تا آخرین نفسش. چون تا آخرین نفسش، یتیم است.
و یتیم بودن!
و ماادراک مایتیم بودن؟