بسم الله

من هنوز هم وقت شادی،
دلارامِ حامد زمانی را گوش می دهم.
نمی توانم از این نوا جدا شوم.
مثل حالایِ حالایم،
که لباس نو به تن کرده ام و آماده ی رفتن به خانه ی خواهر اولی هستم،
اما کامپیوتر دارد با صدای کمی بلند، دلارام را پخش می کند،
همان جایی ست که می گوید:
منم آن
منم آن
منم آن ریزه خورِ خوانِ کریمش
که به کس کار ندارم
بجز آن یار ندارم
به کسی کار ندارم
ثمنی غیر دلم بر سرِ بازار ندارم
منِ نالایقِ ناقابلِ نالان چه کنم
با همه درماندگی و 
دوری و شرمندگی و
بندگی و بی ثمری
پیشِ همان شَه
که کریم است و رحیم است و
همان یارِ قدیم است