بسم الله

سرباز روح الله رضوی، او آن کسی که فکر می کردم نیست. شاید باید این اصل مهم را بپذیرم که همه ی آدمها آن کسی که فکر می کنیم نیستند. گاهی در سطح و گاهی در عمق. سرباز روح الله رضوی، ایرانی نیست. نکته ای که اصلا تصورش را نمی کردم. سرباز روح الله نامش است. نکته ای که اصلا تصورش را نمی کردم. آخر، من خیلی چیزها را نمی دانم. خیلی کم می دانم. آنقدر کم، که اندازه اش می رسد به تَه. به پاهای مورچه. همان موجودی که زیاد صمیمی نیستم با او. سرباز روح الله رضوی، اهل کشمیر هندوستان است. و چه جالب. حالا می فهمم چرا همیشه در پایین نوشته هایش می نویسد، جهان_وطن. آری. او بهتر از من است. او جهان_وطن است. که اگر همه مان اینگونه بودیم، حال دنیا اینگونه نبود. خواندن نوشته هایش بسیار جذاب است. و پیگیر کارهای این فرد بودن، جذاب تر. جذاب و مفید. و البته مفید. دیشب وقتی یکی از نوشته هایش را خواندم و سوالی برایم ایجاد شد، به آی دی تلگرامش پیام دادم. پرسیدم. جواب داد. دوباره پرسیدم. توضیح می خواستم. بدون توضیح خوب موضوع را نمی فهمیدم. گفت جایی است و فعلا نمی تواند صحبت کند. از او خواستم در فرصت مناسب، برایم بگوید. مطلب مهمی را فهمیده بودم و برای دانستن کاملش، سر از پا نمی شناسم. آخر، من نمی خواهم ندانم. نمی خواهم سر در گریبان خودم فرو کنم. من بزرگترین لذت زندگی ام را فهمیده ام. دانستن. آگاهی. حتی اگر نابودم کند. و چه کسی می گوید نابودی وجود دارد؟ نابود نمی شویم. بودِمان، می رود جایی دیگر. خانه مان. خانه ی اصلی مان. و این سفر است. و سرباز روح الله رضوی، که چه نام زیبایی دارد، در این سفر، خوب رسالتش را انجام می دهد. خوب مأموریتش را انجام می دهد. آگاهی بخشی، درست، کامل، بدون تحریف، و دغدغه مندانه. خداوند حفظش کند برای راهش.

« دختران کشمیری زمان ازدواج علاوه بر آشپزی باید گلستان و بوستان بلد باشند. » <= قشنگ ترین جمله ای که در این روزها شنیدم. لب خند.


دوست داشتید بیشتر درباره اش بدانید اینجا را بخوانید.