بسم الله

در صدای مادربزرگ هیچ زنگی و در صورتش هیچ حرکتی به چشم نمی خورد. "با سنی که من دارم، اعتراف به این مسئله چیز وحشتناکی است. و تو حتی تا وقتی که خیلی دیر شده است، نمی فهمی چنین اتفاقی برایت افتاده است. این در صورتی است که به جای گوش دادن به درون خودت، به حرف های مردم گوش می دهی. اجازه نده این اتفاق برای تو بیفتد، باشد؟ به من قول بده، جِنی...قول بده زندگیت را تلف نکنی."

مزرعه تانرها | برلی دوهرتی | ترجمه ی نیلوفر الفت شایان